متأسففرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی سف، پشیمان، دلتنگ، آرزومند، نادم، تواب، منصرف، متألم بیزار، غمگین، ناراحت
متأسفلغتنامه دهخدامتأسف . [ م ُ ت َ ءَس ْ س ِ ] (ع ص ) دریغکننده و درد خورنده و اندوهگین . (آنندراج ). کسی که تأسف دارد. (ناظم الاطباء). مهموم و محزون و کسی که دریغ می خورد و اندوهگین است . (ناظم الاطباء) : که عدل او ملجاءملهوفان و فضل او منجای متأسفان است . (سندبادن
متأسف شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی تأسف بودن، افسوسخوردن، تأسف داشتن، پشیمان بودن، ابراز پشیمانی (ندامت) کردن، خود را نبخشیدن، سخت پشیمانشدن، انگشت گزیدن، زبان را گاز گرفتن، گریستن، بهیاد آوردن، میلداشتن، توبه کردن، رحم کردن، تقبیح کردن، رنجیدن
متأسف گردیدنلغتنامه دهخدامتأسف گردیدن . [ م ُ ت َ ءَس ْ س ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) متأسف شدن . دریغ خوردن . اندوهگین شدن : چون حدت غضب و فورت خشم تسکین یابد از امضای این عزیمت متغیر و متأسف گردد.(سندبادنامه ص 89). و رجوع به تأسف و متأسف ش
متأسف شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی تأسف بودن، افسوسخوردن، تأسف داشتن، پشیمان بودن، ابراز پشیمانی (ندامت) کردن، خود را نبخشیدن، سخت پشیمانشدن، انگشت گزیدن، زبان را گاز گرفتن، گریستن، بهیاد آوردن، میلداشتن، توبه کردن، رحم کردن، تقبیح کردن، رنجیدن