متأمللغتنامه دهخدامتأمل . [ م ُ ت َ ءَم ْ م ِ ] (ع ص ) درنگ کننده در کار و اندیشنده برای معلوم کردن عاقبت آن . (آنندراج ). درنگ کننده در کار تا عاقبت آن را بیندیشد. (ناظم الاطباء). آن که در امری تأمل کند. کسی که در کاری اندیشه کند. ج ، متأملین . (فرهنگ فارسی معین ). || متفکر و اندیشه ناک .
متمئللغتنامه دهخدامتمئل . [ م ُ م َ ءِل ل ] (ع ص ) (از «ت م ل ») مرد دراز و راست قد.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
مثمللغتنامه دهخدامثمل . [ م َ م َ /م َ م ِ ] (ع اِ) پناه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای پناه و ملجاء و پناهگاه . (ناظم الاطباء).
مثمللغتنامه دهخدامثمل . [ م ُ ث َم ْ م َ ] (ع ص ) زهر کشنده . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زهری که مدتی در آب خیسانده و خوب رسیده باشد. (از اقرب الموارد). زهر در شیر پرورده . (از محیط الحمیط).
متأمللغتنامه دهخدامتأمل . [ م ُ ت َ ءَم ْ م ِ ] (ع ص ) درنگ کننده در کار و اندیشنده برای معلوم کردن عاقبت آن . (آنندراج ). درنگ کننده در کار تا عاقبت آن را بیندیشد. (ناظم الاطباء). آن که در امری تأمل کند. کسی که در کاری اندیشه کند. ج ، متأملین . (فرهنگ فارسی معین ). || متفکر و اندیشه ناک .
سربجیبلغتنامه دهخداسربجیب . [ س َب ِ ج َ / ج ِ ] (ص مرکب ) متأمل و متفکر. (آنندراج ). در آغوش سر فروبرده . در حالت تفکر. (ناظم الاطباء).
حامرلغتنامه دهخداحامر. [ م ِ ] (اِخ ) موضعی است ازدیار غطفان ، نزدیک اُرُل از شربه . شاید مراد امرؤالقیس از حامر در بیت ذیل همین موضع است : قعدت له و صحبتی بین حامرو بین اکام بعد ما متأمل .(معجم البلدان ).
سر بزانو نشستنلغتنامه دهخداسر بزانو نشستن . [ س َ ب ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مراقبه کردن . (آنندراج ) (رشیدی ). مراقبه کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 327). متأمل شدن . (آنندراج ). به اندیشه فرورفتن . || متألم و غمگین نشستن . (رشیدی ).
غنچه شدنلغتنامه دهخداغنچه شدن . [ غ ُ چ َ/ چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازجمع شدن و گرد شدن . (انجمن آرا) (از برهان قاطع). کنایه از خویش را فراهم آوردن . (آنندراج ) : عندلیبی که در خیال گل است هر کجا غنچه میشود چمن است . <p cl