متبصبصلغتنامه دهخدامتبصبص . [ م ُ ت َ ب َ ب ِ ](ع ص ) چاپلوسی کننده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سگ دم جنباننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تبصبص شود.
متبشبشلغتنامه دهخدامتبشبش . [ م ُ ت َ ب َ ب ِ ] (ع ص ) شادمان و تازه روی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شاد و شادمان و خرم . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبشبش شود.
ریشماللغتنامه دهخداریشمال . (نف مرکب ) دیوث . بی حمیت . (ناظم الاطباء) (از برهان ). بی غیرت . (ناظم الاطباء). || متملق . چاپلوس . متبصبص . (از یادداشت مؤلف ).
خوش آمدگولغتنامه دهخداخوش آمدگو. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (نف مرکب ) متملق . چاپلوس . متبصبص . خوش آمدگوی . (یادداشت مؤلف ). || به مهمان یا وارد لفظ «خوش آمدی » گوینده .
خوش آمدگویلغتنامه دهخداخوش آمدگوی . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (نف مرکب ) خوش آمدگو. متملق . چاپلوس . متبصبص . مزاج گوی . (یادداشت مؤلف ) : ضیافت خور خوش آمدگوی باشد.(جامعالتمثیل ).
دم جنبانلغتنامه دهخدادم جنبان . [ دُ جُم ْ ] (نف مرکب ) که دم جنباند. که در حال جنباندن دم است . (یادداشت مؤلف ). || متملق . متبصبص . چاپلوس . (یادداشت مؤلف ).- دُم جنبان شدن ؛ جنبانیدن دم . کنایه از تملق و چاپلوسی کردن : موبموی هر سگی دن