متجاسر شدن

مترادف

۱. جسارت ورزیدن، گستاخ شدن، جسور شدن، متمرد شدن
۲. گردنکشی کردن، عاصی شدن، بیپروایی کردن

جست‌وجوی دقیق

متجاسر شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. جسارت ورزیدن، گستاخ شدن، جسور شدن، متمرد شدن ۲. گردنکشی کردن، عاصی شدن، بیپروایی کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

متجاسر

لغت‌نامه دهخدا

متجاسر. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) گردن کش و سربلند و دلیر شونده . (آنندراج ). دلیر و شجاع و بهادر و بی باک . مأخوذاز تازی ، جسور و بی باک و گستاخ در هر کاری . (ناظم الاطباء). گردن کش . عاصی . ج ، متجاسرین . || کسی که می جنباند و حرکت می دهد با چوب دستی دیگری را. || تند در خصومت

متجاسر

فرهنگ فارسی عمید

۱. کسی که اظهار دلیری و جسارت می‌کند.۲. [مجاز] گردنکش؛ طغیانگر.

متجاسر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

defiant

متجاسر

فرهنگ فارسی معین

(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِفا.) سرکش ، دلیر.

متجاسر

فرهنگ مترادف و متضاد

جسور، خودسر، بیپروا، درازدست، سرکش، طاغی، عاصی، گردنکش، متجاوز، متعدی، متمرد، معتد، نافرمان، یاغی ≠ مطیع

جست‌وجوی متن

متجاوز

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. افزون، بیش ۲. تجاوزگر، درازدست، متجاسر، متعدی، متهاجم، معتد

متمرد

فرهنگ مترادف و متضاد

سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، گردنکش، متجاسر، یاغ، یاغی ≠ رام، مطیع

یاغی

فرهنگ مترادف و متضاد

سرکش، شورشی، طغیانگر، عصیانگر، گردنکش، متجاسر، متمرد، نافرمان ≠ رام، مطیع

درازدست

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. متجاسر، متجاوز، متعدی، متغلب ۲. دستدراز ۳. آزمند، حریص، طماع

نافرمان

فرهنگ مترادف و متضاد

تخس، چموش، خلیع، سرکش، طاغی، عاصی، عاق، عصیانگر، گردنکش، متجاسر، یاغی

جست‌وجوی هم‌آغاز

متجاسر

لغت‌نامه دهخدا

متجاسر. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) گردن کش و سربلند و دلیر شونده . (آنندراج ). دلیر و شجاع و بهادر و بی باک . مأخوذاز تازی ، جسور و بی باک و گستاخ در هر کاری . (ناظم الاطباء). گردن کش . عاصی . ج ، متجاسرین . || کسی که می جنباند و حرکت می دهد با چوب دستی دیگری را. || تند در خصومت

متجاسر

فرهنگ فارسی عمید

۱. کسی که اظهار دلیری و جسارت می‌کند.۲. [مجاز] گردنکش؛ طغیانگر.

متجاسر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

defiant

متجاسر

فرهنگ فارسی معین

(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِفا.) سرکش ، دلیر.

متجاسر

فرهنگ مترادف و متضاد

جسور، خودسر، بیپروا، درازدست، سرکش، طاغی، عاصی، گردنکش، متجاوز، متعدی، متمرد، معتد، نافرمان، یاغی ≠ مطیع

جست‌وجوی هم‌قافیه

متجاسر

لغت‌نامه دهخدا

متجاسر. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) گردن کش و سربلند و دلیر شونده . (آنندراج ). دلیر و شجاع و بهادر و بی باک . مأخوذاز تازی ، جسور و بی باک و گستاخ در هر کاری . (ناظم الاطباء). گردن کش . عاصی . ج ، متجاسرین . || کسی که می جنباند و حرکت می دهد با چوب دستی دیگری را. || تند در خصومت

متجاسر

فرهنگ فارسی عمید

۱. کسی که اظهار دلیری و جسارت می‌کند.۲. [مجاز] گردنکش؛ طغیانگر.

متجاسر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

defiant

متجاسر

فرهنگ فارسی معین

(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِفا.) سرکش ، دلیر.

متجاسر

فرهنگ مترادف و متضاد

جسور، خودسر، بیپروا، درازدست، سرکش، طاغی، عاصی، گردنکش، متجاوز، متعدی، متمرد، معتد، نافرمان، یاغی ≠ مطیع

ترجمه مقاله