متحاسدلغتنامه دهخدامتحاسد. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) یکدیگر را حسد کننده . (از آنندراج ). مر یکدیگر را حسد کننده و رشک برنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاسد شود.
متحشدلغتنامه دهخدامتحشد. [ م ُ ت َ ح َش ْ ش ِ ] (ع ص ) قوم گردآمده . (آنندراج ). گروه مجتمع و گردآمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحشد شود.