متخوشلغتنامه دهخدامتخوش . [ م ُ ت َ خ َوْ وِ ] (ع ص ) نعت است از تخوش . (از اقرب الموارد). و رجوع به تخوش شود.
متخوسلغتنامه دهخدامتخوس . [ م ُ ت َ خ َوْ وِ ] (ع ص ) آن که گوشت و پیه وی پیدا باشد از فربهی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
متخوصلغتنامه دهخدامتخوص . [ م ُ ت َ خ َوْ وِ] (ع ص ) گیرنده ٔ عطیه . (آنندراج ). گیرنده ٔ عطیه یکی پس از دیگری . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخوص شود.
متخاوشلغتنامه دهخدامتخاوش . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) لاغر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به متخوش شود.
متخاوصلغتنامه دهخدامتخاوص . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) آن که چشم فرو خوابانیده تیز نگرد به سوی چیزی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاوص شود.
متخاسیلغتنامه دهخدامتخاسی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) با هم سنگ اندازی کننده . (آنندراج ). با یکدیگر سنگ اندازی کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاسی شود.
متخاوشلغتنامه دهخدامتخاوش . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) لاغر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به متخوش شود.