مترهللغتنامه دهخدامترهل . [ م ُ ت َ رَهَْ هَِ ] (ع ص ) نزد اطبا آن که گوشتش سست و نرم شده باشد. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). سست و نرم . (ناظم الاطباء). لغ. جنبان . نرم . (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترهل شود.
مترحللغتنامه دهخدامترحل . [ م ُ ت َ رَح ْح ِ ] (ع ص ) کوچ کننده . (آنندراج ). کوچ کننده و سفر کننده . (ناظم الاطباء). کسی که به ناپسند پیش آید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به ترحل شود.
مترلژیلغتنامه دهخدامترلژی . [ م ِ رُ ل ُ ](فرانسوی ، اِ) علمی است که از وزنها و اندازه ها بحث کند و نشان دهد که وضع آنها در گذشته چه بوده و در حال حاضر چگونه است . (فرهنگ فارسی معین ). مترولوژی . علم اوزان و مقادیر. مقیاسات . حساب اوزان و مقادیر. و رجوع به مقیاسات شود.
مترهلةلغتنامه دهخدامترهلة. [ م ُ ت َ رَهَْ هَِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مترهل . نرم . لغ. جنبان : اسنان مترهلة؛ دندانهای لغ. دندانهای جنبان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
نرمدیکشنری فارسی به عربیبلاستيک , حريري , غرامة , قطيفة , متخنث , مترهل , مرن , مقدمة عربة المدفع , منفوش , ناضج , ناعم
سستدیکشنری فارسی به عربیبطيي , خدران , رشيق , ضعيف , طليق , غير آمن , فاتر , فترة الهدوء , کامل , کسول , متخنث , مترنح , مترهل , متساهل , محلحل , مرن , معتدل , مهزوز
مترهلةلغتنامه دهخدامترهلة. [ م ُ ت َ رَهَْ هَِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مترهل . نرم . لغ. جنبان : اسنان مترهلة؛ دندانهای لغ. دندانهای جنبان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).