متسائللغتنامه دهخدامتسائل . [ م ُ ت َ ءِ ](ع ص ) خواهنده چیزی را همدیگر. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). مر یکدیگر پرسنده و خواهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسأل و تساؤل شود.
متسایللغتنامه دهخدامتسایل . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) لشکر که روان شود از هر جهت . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گروهان و لشکریان مجتمع. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسایل شود.
متصللغتنامه دهخدامتصل . [ م ُت ْ ت َ ص ِ ] (ع ص ) رسنده و پیوسته شونده بی جدا شدگی . (آنندراج ). پیوسته و پیوسته شده و پیوندشده ٔ بی جدائی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : ملک او به ملک ایشان متصل بود. (مجمل التواریخ و القصص ، از فرهنگ فارسی معین
متصلفرهنگ فارسی عمید۱. پیوسته.۲. ق (قید) [عامیانه] بههمپیوسته؛ پیدرپی.۳. (اسم، صفت) (تصوف) کسی که به وصل رسیده؛ واصل.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] خویشاوند.