متشائملغتنامه دهخدامتشائم . [ م ُ ت َ ءِ ] (ع ص ) فال بدزننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). کسی که اندیشه ٔ بد می کند و بر بدی تفأل می زند، و فالگوی به بدی . (ناظم الاطباء). || کسی که از جانب چپ کسی و یا چیزی می رود و درمی آید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الار
متشاملغتنامه دهخدامتشام . [ م ُ ت َ شام م ] (ع ص ) همدیگر را بوینده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هم بوو نزدیک شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشام شود.
متصاملغتنامه دهخدامتصام . [ م ُ ت َ صام م ] (ع ص ) خویشتن را کر نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). متصالخ و کسی که کری و ناشنوائی را بهانه می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصامم شود.
متسامحلغتنامه دهخدامتسامح . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) آسانی کننده ٔ همدیگر. (آنندراج ). مهربان و شفیق با یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تسامح شود.
متسامعلغتنامه دهخدامتسامع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) از یکدیگر شنونده . (آنندراج ). از هم دیگر شنونده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که ادعای شنیدن کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || فاش شده و آشکار شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از فرهنگ جانسون ). و
متسامیلغتنامه دهخدامتسامی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) با هم نبرد کننده به بزرگی . (آنندراج ). باهم نبرد کننده ٔ در برتری و فضیلت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسامی شود.
متسامحدیکشنری عربی به فارسیبامدارا , مدارا اميز , ازادمنش , ازاده , داراي سعه نظر , شکيبا , اغماض کننده , بردبار , شخص متحمل
متسامحلغتنامه دهخدامتسامح . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) آسانی کننده ٔ همدیگر. (آنندراج ). مهربان و شفیق با یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تسامح شود.
متسامعلغتنامه دهخدامتسامع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) از یکدیگر شنونده . (آنندراج ). از هم دیگر شنونده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که ادعای شنیدن کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || فاش شده و آشکار شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از فرهنگ جانسون ). و
متسامیلغتنامه دهخدامتسامی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) با هم نبرد کننده به بزرگی . (آنندراج ). باهم نبرد کننده ٔ در برتری و فضیلت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسامی شود.
متسامحدیکشنری عربی به فارسیبامدارا , مدارا اميز , ازادمنش , ازاده , داراي سعه نظر , شکيبا , اغماض کننده , بردبار , شخص متحمل