متشاوظلغتنامه دهخدامتشاوظ. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) با هم دشنام دهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مر یکدیگر را لعنت کننده و دشنام دهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاوظ شود.
متشاوسلغتنامه دهخدامتشاوس . [ م ُ ت َ وِ] (ع ص ) نگرنده به گوشه ٔ چشم از تکبر یا از غضب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که از روی تکبر و یا خشم بر گوشه ٔ چشم می نگرد و رخساره را کج می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاوس شود.
متشوشلغتنامه دهخدامتشوش . [ م ُ ت َ ش َوْ وِ ] (ع ص ) کارشوریده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آشفته و مضطرب و پریشان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوش شود.
متسحجلغتنامه دهخدامتسحج . [ م ُ ت َ س َح ْ ح ِ ] (ع ص ) بسیار خراشیده شونده و خراشیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سخت خراشیده . و پوست کنده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسحج شود.