متصورلغتنامه دهخدامتصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وَ ] (ع ص ) تصور شده و گمان شده . و قابل توهم و تصور و قابل دریافت و اداراک و ممکن و محتمل الوقوع . (ناظم الاطباء) : و بعضی نیز بنابر مصلحت کلی که نفع عام در آن متصور باشد. (انوار سهیلی ).- متصور شدن
متصورلغتنامه دهخدامتصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص )با خود صورت کننده چیزی را و صورت بندنده . (آنندراج ). کسی که تصور می کند و دریافت می نماید. (ناظم الاطباء). تصور کننده و صورت چیزی را در ذهن خطور دهنده .|| نزدیک شونده به افتادن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که از
متسورلغتنامه دهخدامتسور. [ م ُ ت َ س َوْ وِ ] (ع ص ) یاره بردست .(آنندراج ). پوشنده ٔ دست برنجن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسور شود.
متشورلغتنامه دهخدامتشور. [ م ُ ت َ ش َوْ وِ ] (ع ص ) شرمنده و شرمنده شونده . (آنندراج ). شرمنده و خجل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشور شود.
متسارلغتنامه دهخدامتسار. [ م ُ ت َسارر ] (ع ص ) راز گوینده با کسی . (آنندراج ). با هم دیگر راز گوینده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسار شود.
متسایرلغتنامه دهخدامتسایر. [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) باهم رونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). همراه و رفیق در سفر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسایر شود.
visualizesدیکشنری انگلیسی به فارسیتجسم می کند، تجسم کردن، تصور کردن، متصور ساختن، در پیش چشم نمودار کردن
visualisedدیکشنری انگلیسی به فارسیتجسم شده، تجسم کردن، تصور کردن، متصور ساختن، در پیش چشم نمودار کردن
نامتصورلغتنامه دهخدانامتصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وَ ] (ص مرکب ) تصورنشده . || چیزی که دریافت و تصور آن ممکن نباشد. (ناظم الاطباء). ناممکن . صورت ناپذیر.