متعاورلغتنامه دهخدامتعاور. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) دست به دست گرداننده ٔ چیزی را.(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بنوبت گیرنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تعاور شود.
متحاورلغتنامه دهخدامتحاور. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) با یکدیگر سخن گوینده . (آنندراج ). با هم سخن گوینده . (از اقرب الموارد). و رجوع به تحاور شود.
متحورلغتنامه دهخدامتحور. [ م ُ ت َ ح َوْ وِ ] (ع ص ) شتاب و زود و جلد. || خشمناک . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متعورلغتنامه دهخدامتعور. [ م ُ ت َ ع َوْ وِ ] (ع ص )عاریت گیرنده و همدیگر به نوبت گیرنده چیزی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). از همدیگر وام گیرنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعور شود.
متهورلغتنامه دهخدامتهور. [ م ُ ت َ هََ وْ وِ ] (ع ص ) آن که در چیزی به بی باکی افتد. (آنندراج ). گستاخ و بی باک و بی پروا. (ناظم الاطباء). درافتاده در چیزی به بیباکی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). دلیر. بی باک . بی پروا. جسور. گستاخ . بی باکی کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <span clas
متهوردیکشنری عربی به فارسیباکله , سربجلو , بادست پاچگي , تند , سراسيمه , بي پروا , شيرجه رونده , معلق , عجول , تند و شديد