متحلقلغتنامه دهخدامتحلق . [ م ُ ت َح َل ْ ل ِ ] (ع ص ) مردم حلقه حلقه نشسته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ماه هاله دار. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تحلق شود.
متعلقلغتنامه دهخدامتعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز شهرستان اهر است که 143 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ج 4 ص 484).
متعلقلغتنامه دهخدامتعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل َ ] (ع اِ) جائی که در آن چیزی آویزان شده . || علاقه و دلبستگی . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح نحو) فعل یا شبه فعلی است که جار و مجرور و ظرف بدان تعلق دارد. (از اقرب الموارد).
متعلقلغتنامه دهخدامتعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ] (ع ص ) درآویزنده به چیزی . (آنندراج ). آویزان . (ناظم الاطباء). || علاقه دارنده و آویزان و آویخته و ملحق شده و پیوند شده و اتصال یافته . (ناظم الاطباء). بازبسته . وابسته : و از هیچ رو فائده رسان را فائده نمیداند و نفع را
شخصدیکشنری عربی به فارسیدخشه , شخص , فرد , تک , منحصر بفرد , متعلق بفرد , نفر , ادم , کس , وجود , ذات , هيکل , سفت , شق , سيخ , مستقيم , چوب شده , مغلق , سفت کردن , شق کردن
خاصهلغتنامه دهخداخاصه . [ خاص ْ ص َ ] (ع ص ، ا، ق ) خاصة. ضد عامه . (ناظم الاطباء). ضد عام . (آنندراج ). الذی تخصّه لنفسک . ضدالعامة کالخاص .(اقرب الموارد) (تاج العروس ) (المنجد) (فرهنگ ناظم الاطباء). || از جنس اعلی . مقابل خرجی . از نوع ممتاز. چیز گران بها. هر چیز بهتر که لایق مردم فاضل و ام
متعلقلغتنامه دهخدامتعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز شهرستان اهر است که 143 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ج 4 ص 484).
متعلقلغتنامه دهخدامتعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل َ ] (ع اِ) جائی که در آن چیزی آویزان شده . || علاقه و دلبستگی . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح نحو) فعل یا شبه فعلی است که جار و مجرور و ظرف بدان تعلق دارد. (از اقرب الموارد).
متعلقلغتنامه دهخدامتعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ] (ع ص ) درآویزنده به چیزی . (آنندراج ). آویزان . (ناظم الاطباء). || علاقه دارنده و آویزان و آویخته و ملحق شده و پیوند شده و اتصال یافته . (ناظم الاطباء). بازبسته . وابسته : و از هیچ رو فائده رسان را فائده نمیداند و نفع را
متعلقلغتنامه دهخدامتعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز شهرستان اهر است که 143 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ج 4 ص 484).
متعلقلغتنامه دهخدامتعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل َ ] (ع اِ) جائی که در آن چیزی آویزان شده . || علاقه و دلبستگی . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح نحو) فعل یا شبه فعلی است که جار و مجرور و ظرف بدان تعلق دارد. (از اقرب الموارد).
متعلقلغتنامه دهخدامتعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ] (ع ص ) درآویزنده به چیزی . (آنندراج ). آویزان . (ناظم الاطباء). || علاقه دارنده و آویزان و آویخته و ملحق شده و پیوند شده و اتصال یافته . (ناظم الاطباء). بازبسته . وابسته : و از هیچ رو فائده رسان را فائده نمیداند و نفع را