متقارنلغتنامه دهخدامتقارن . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) پیوسته شده و متحد گشته به یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قرین شونده با هم . یار و یاور. ج ، متقارنین . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تقارن شود.
متقارنفرهنگ فارسی عمید۱. اتفاقافتاده در یک زمان؛ مصادف.۲. (ریاضی) ویژگی دو شکل دارای تقارن نسبت به هم.
خانوادۀ متقارنsymmetrical familyواژههای مصوب فرهنگستانخانوادهای که در آن تقسیمکار خانگی کمتر مشهود است و نقش خانه در زندگی و هویت اجتماعی پررنگتر است
دوراهۀ متقارنequilateral turnout, Y turnoutواژههای مصوب فرهنگستاندوراههای که در آن دو خط بهصورت یکنواخت و متقارن در دو جهت از یکدیگر جدا میشوند
رابطۀ متقارنsymmetric relationواژههای مصوب فرهنگستانرابطهای دوتایی مانند R در یک مجموعه بهطوریکه اگر aRb آنگاه bRa
متقارنفلجیdiplegia, bilateral paralysisواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فلج که در دو سوی بدن به شکل متقارن دیده میشود
خانوادۀ متقارنsymmetrical familyواژههای مصوب فرهنگستانخانوادهای که در آن تقسیمکار خانگی کمتر مشهود است و نقش خانه در زندگی و هویت اجتماعی پررنگتر است
متقارنفلجیdiplegia, bilateral paralysisواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فلج که در دو سوی بدن به شکل متقارن دیده میشود
خانوادۀ متقارنsymmetrical familyواژههای مصوب فرهنگستانخانوادهای که در آن تقسیمکار خانگی کمتر مشهود است و نقش خانه در زندگی و هویت اجتماعی پررنگتر است
خط رقمی مشترک متقارنsymmetric digital subscriber lineواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فنّاوری خط رقمی مشترک که سرعت ارسال دادهای فروسو و فراسوی آن با هم برابر است اختـ . خط رم متقارن SDSL
خط رقمی مشترک نامتقارنasymmetrical digital subscriber lineواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خط رقمی مشترک که مسیر ارتباطی فروسوی آن، یعنی از مرکز تلفن تا کاربر، پهنباند و مسیر ارتباطی فراسوی آن، یعنی از کاربر تا مرکز تلفن، باریکباند است اختـ . خطِ رَمَن ADSL