متلددلغتنامه دهخدامتلدد. [ م ُ ت َ ل َ ددِ ] (ع ص ) آن که چپاراست برگشته نگردد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متلددلغتنامه دهخدامتلدد. [ م ُ ت َ ل َدْ دَ ] (ع اِ) گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گردن و عنق . (ناظم الاطباء). یقال : ضربه علی متلدده ، ای عنقه . (از اقرب الموارد).
متلذذلغتنامه دهخدامتلذذ. [ م ُ ت َ ل َذْ ذِ ] (ع ص ) آن که خوشمزه یابد چیزی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خوشمزه و لذیذ و خوش گوار و با لذت . (ناظم الاطباء). و رجوع به تلذذ شود.- متلذذ شدن ؛ لذت یافتن و خوشی بردن . (ناظم الاطباء).