متواصفلغتنامه دهخدامتواصف . [ م ُ ت َص ِ ] (ع ص ) وصف کننده ٔ چیزی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تواصف شود.
متوسفلغتنامه دهخدامتوسف . [ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ع ص ) پوست کنده و پوست برآورده . (ناظم الاطباء). و رجوع به توسف شود. || مقشر. || کریز کرده و پشم ریخته . (ناظم الاطباء).
متوصفلغتنامه دهخدامتوصف . [ م ُ ت َ وَص ْ ص ِ ] (ع ص ) موصوف و مشهور و نامدار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
تواصفلغتنامه دهخداتواصف . [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) بهم وصف کردن . (زوزنی ). با هم صفت کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وصف چیزی کردن بعضی برای بعضی ، یقال : هذا واعظ یتواصفونه و هو شی ٔ متواصف . (از اقرب الموارد).