متوجهلغتنامه دهخدامتوجه . [ م ُ ت َ وَج ْ ج َه ْ ] (ع اِ) محل توجه و محل روی آوردن : پرسید که مولد و منشاء تو از کجاست و مطلب . و مقصد تو کدام است و رکاب عزیمت از کجا میخرامد و متوجه نیت و اندیشه چیست . (سندبادنامه ص 293).
متوجعلغتنامه دهخدامتوجع. [ م ُ ت َ وَج ْ ج ِ ] (ع ص ) دردمند و رنجور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) : پادشاه از استماع این مقدمات متوجع و متألم شد. (سندبادنامه ص 225). || کسی که مرثیه می سراید برای مرده . (ناظم الاطباء) (
متوجهلغتنامه دهخدامتوجه . [ م ُ ت َ وَج ْ ج ِه ْ ] (ع ص ) روی آورنده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). روی آورده . (ناظم الاطباء). روی به جانبی کرده . روی به سوی چیزی یا کسی کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تأیید خدایی به تن او متنزل اقبال سم
متوزعلغتنامه دهخدامتوزع . [ م ُ ت َ وَزْ زِ ] (ع ص ) پراکنده و پریشان . (غیاث ) (آنندراج ) : خاطر عاطر پادشاه از آن هاجم ناگاه و ناجم نااندیشیده متشوش و متوزع شد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 38). || تقسیم کننده و مقسم . (ناظم الاطباء) (
pointingدیکشنری انگلیسی به فارسیاشاره کردن، نشان دادن، تیز کردن، گوشه دار کردن، نوک گذاشتن، خاطر نشان کردن، متوجه ساختن، نقطه گذاری کردن، نوک دار کردن
حالی کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فهماندن، تفهیم کردن، متوجه ساختن، ملتفت کردن، آگاه ساختن ≠ حالی شدن ۲. ادب کردن، آدم کردن
directsدیکشنری انگلیسی به فارسیهدایت می کند، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، معطوف داشتن، امر کردن، متوجه ساختن، قراول رفتن، هدایت کردن، سوق دادن، عطف کردن
تکان دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. لرزاندن، بهلرزه درآوردن ۲. جنباندن، حرکت دادن ۳. منقلب کردن ۴. متوجه ساختن، به خود آمدن
متوجه کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آگاه کردن، فهماندن، هشیار ساختن، حالی کردن، متوجه ساختن ۲. متمرکز ساختن، معطوف کردن، معطوف ساختن
متوجهلغتنامه دهخدامتوجه . [ م ُ ت َ وَج ْ ج َه ْ ] (ع اِ) محل توجه و محل روی آوردن : پرسید که مولد و منشاء تو از کجاست و مطلب . و مقصد تو کدام است و رکاب عزیمت از کجا میخرامد و متوجه نیت و اندیشه چیست . (سندبادنامه ص 293).
متوجهلغتنامه دهخدامتوجه . [ م ُ ت َ وَج ْ ج ِه ْ ] (ع ص ) روی آورنده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). روی آورده . (ناظم الاطباء). روی به جانبی کرده . روی به سوی چیزی یا کسی کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تأیید خدایی به تن او متنزل اقبال سم
متوجهلغتنامه دهخدامتوجه . [ م ُ ت َ وَج ْ ج َه ْ ] (ع اِ) محل توجه و محل روی آوردن : پرسید که مولد و منشاء تو از کجاست و مطلب . و مقصد تو کدام است و رکاب عزیمت از کجا میخرامد و متوجه نیت و اندیشه چیست . (سندبادنامه ص 293).
متوجهلغتنامه دهخدامتوجه . [ م ُ ت َ وَج ْ ج ِه ْ ] (ع ص ) روی آورنده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). روی آورده . (ناظم الاطباء). روی به جانبی کرده . روی به سوی چیزی یا کسی کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تأیید خدایی به تن او متنزل اقبال سم