خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متوغل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متوغل
/motavaqqel/
معنی
۱. آنکه سفر دورودراز کند؛ کسی که به شهرهای دور سفر میکند.
۲. مبالغهکننده در کاری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متوغل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motavaqqel ۱. آنکه سفر دورودراز کند؛ کسی که به شهرهای دور سفر میکند.۲. مبالغهکننده در کاری.
-
متوغل
لغتنامه دهخدا
متوغل . [ م ُ ت َ وَغ ْ غ ِ ] (ع ص ) دررونده و دور شونده در شهرها. (آنندراج ) (منتهی الارب ). کسی که سفر دور و دراز میکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به توغل شود.
-
متوغل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وَ غِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نیک مشغول شونده در کاری . 2 - دور رونده در شهرها؛ ج . متوغلین .
-
واژههای همآوا
-
متوقل
لغتنامه دهخدا
متوقل . [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) برآینده بر کوه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برآمده بر کوه و قرارداده شده بر کوه . (ناظم الاطباء). بر کوه بر شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به توقل شود.
-
جستوجو در متن
-
طبقات حکما
لغتنامه دهخدا
طبقات حکما. [ طَ ب َ ت ِ ح ُ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سهروردی در حکمت اشراق طبقات حکما را بدینسان بیان کرده است : و ایشان را طبقاتی است بدینسان : حکیم الهی متوغل در تاله یعنی حکمت ذوقی بدون توغل در بحث یا حکمت بحثی . و حکیمی که در حکمت بحثی توغ...
-
نفس محجوبه
لغتنامه دهخدا
نفس محجوبه . [ ن َ س ِ م َ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد نفس اماره ٔ متوغل در مادیات است . (فرهنگ علوم عقلی ص 599 از واردات قلبیه ص 273).
-
ارماذن
لغتنامه دهخدا
ارماذن . [ ] (اِخ ) نام کاهنی که زبان بطعن مذهب ارسطو دراز کرده ، عبده ٔ اصنام را بر ایذای او اغوا می کرد. (حبط ج 1 ص 59). و او همانست که شهرزوری درباره ٔ وی گفته ، پس از فوت اسکندر ارسطو به آتن بازگشت و مدت ده سال مشغول تعلیم و تدریس بود تا یکی از ر...
-
حکیم
لغتنامه دهخدا
حکیم . [ ح َ ] (ع ص ، اِ)دانا. (غیاث ). فرزانه . (مفاتیح العلوم ) (فرهنگ اسدی ). فرزان . خردپژوه . داننده . خردمند. دانشمند. || درست کار. (مهذب الاسماء) (السامی ) (زوزنی ). کننده ٔ کارهای سزاوار. || درست گفتار. (دهار)(السامی ) (مهذب الاسماء). || راست...
-
شقاوت
لغتنامه دهخدا
شقاوت . [ ش َ / ش ِ وَ ] (از ع ، اِمص ) نکبت و خواری و بدبختی و پریشانی . (ناظم الاطباء). بدبختی . (غیاث اللغات ). شقا. شقاء. شقو. شقوت . شقوة. عسر.شدت . سختی . نکبت . بداختری . مقابل سعادت . خلاف سعادت .نقیض سعادت . مقابل نیک اختری . (یادداشت مؤلف ...
-
ارسطو
لغتنامه دهخدا
ارسطو. [ اَ رِ ] (اِخ ) (در یونانی : اریست تلس ) حکیم مشهور یونانی ملقب بمعلم اول و پیشوای مشائین . نام این فیلسوف در فارسی و عربی بصور ذیل آمده است : ارسطو، آرسطو، ارسطوی ، ارسطوطالیس ، ارسطوطالس ، ارسطاطالیس ، ارسطاطلس ، ارستطالیس ، ارسطاطالس ، ارس...