متوفزلغتنامه دهخدامتوفز. [ م ُ ت َ وَف ْ ف ِ ] (ع ص ) مرد غلطان بر بستر که خوابش نبرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متفیظلغتنامه دهخدامتفیظ. [ م ُ ت َ ف َی ْ ی ِ ] (ع ص )جان دهنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کسی که نثار میکند جان خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متفاجلغتنامه دهخدامتفاج . [ م ُ ت َ فاج ج ] (ع ص ) (از «ف ج ج ») کسی که در رفتن میان پاها را گشاده می دارد. (ناظم الاطباء). گشاده دارنده میان هر دو پا در رفتن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
متوقزلغتنامه دهخدامتوقز. [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) بی قرار و بی آرام که خواب نبرد. (از منتهی الارب ). بی قرار و غلطان در بستر که خواب نرود. (ناظم الاطباء). متوفز. (محیط المحیط). تصحیف متوفزبا فاء. (از اقرب الموارد). و رجوع به متوفز شود.