متولد شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به دنیاآمدن، زاده شدن، ولادت یافتن ≠ مردن، ازدنیا رفتن، از دنیا رخت بربستن ۲. هستییافتن، به وجود آمدن، ایجاد شدن
متولدلغتنامه دهخدامتولد. [ م ُ ت َ وَل ْ ل ِ ] (ع ص ) پیدا شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیدا شده و زائیده شده و موجود گشته و چیزی که از چیزی پیدا شود. (ناظم الاطباء). زاده . (از دهار) : این هست وجودش متعلق به مجازی و آن هست حصولش متولد
متولدلغتنامه دهخدامتولد. [ م ُ ت َ وَل ْ ل ِ ] (ع ص ) پیدا شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیدا شده و زائیده شده و موجود گشته و چیزی که از چیزی پیدا شود. (ناظم الاطباء). زاده . (از دهار) : این هست وجودش متعلق به مجازی و آن هست حصولش متولد
حامل موقوف متولدلغتنامه دهخداحامل موقوف متولد. [ م ِ ل ِ م َ / مُو ف ِ م ُ ت َ وَل ْ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نزد شعرا آنست که حامل ناخوانده و نانوشته معلوم گردد، مثاله ، شعر:در حسن ترا کسی نماند الاخورشید که صبح سر برون آرد تاخدمت کند و پای تو بوسد اما<
متولدلغتنامه دهخدامتولد. [ م ُ ت َ وَل ْ ل ِ ] (ع ص ) پیدا شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیدا شده و زائیده شده و موجود گشته و چیزی که از چیزی پیدا شود. (ناظم الاطباء). زاده . (از دهار) : این هست وجودش متعلق به مجازی و آن هست حصولش متولد