متمیرلغتنامه دهخدامتمیر. [ م َ ] (ع ص ) نره ٔ سخت و درشت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مُتمَئِرّ شود.
متمئرلغتنامه دهخدامتمئر. [ م ُ م َ ءِرر ] (ع ص ، اِ) (از «ت م ر») نره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازمحیطالمحیط). نره ٔ سخت و نره ٔ سخت نعوظ. (ناظم الاطباء). || کلاکموش سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (ازمحیطالمحیط). || نیزه ٔ سخت . (آنندراج ).
متمرلغتنامه دهخدامتمر. [ م ُ ت َم ْ م ِ ] (ع ص ) رطب که بحد خرما رسد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رطب خرما شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تتمیر شود. || خرمابن که دارای خرما باشد. || پرورش یافته با خرما. (ناظم الاطباء).
متمرلغتنامه دهخدامتمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) خداوند بسیار خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خداوند خرمای بسیار. (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مثمرلغتنامه دهخدامثمر. [ م ُ ث َم ْ م ِ ] (ع ص ) بسیارمال . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثمیر شود. || کشتی که دانه بندد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). گیاهی که گل و شکوفه ٔ آن ساقط شده و دانه بسته باشد. (ناظم الاطباء). || کسی
مفیدبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی دبودن، فایده داشتن، خاصیتداشتن، نفع داشتن، اثر بخشیدن، اثرگذاشتن، کمک کردن، خدمت کردن سود رساندن، منفعت آوردن، بهدردیخوردن، خوب بودن نافع شدن، افاده کردن، افاقه کردن (داشتن)، بهره داشتن، مثمر ثمر بودن، سودمند شدن پربار بودن، بهبار نشستن، بار دادن
اسدلغتنامه دهخدااسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) (اتابک ...) صاحب دربند در زمان سلطان جلال الدین خوارزمشاه طفلی بود در تحت سرپرستی اتابکی ملقب به اسد. این اتابک بطیب خاطر بخدمت سلطان رسید و در دادن راه عبور بسپاهیان قنقلی و قبچاقی خود پیشقدم شد. جلال الدین هم او را اکرام کرد و قسمتی از اراضی خود را به
مثمرلغتنامه دهخدامثمر. [ م ُ ث َم ْ م ِ ] (ع ص ) بسیارمال . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثمیر شود. || کشتی که دانه بندد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). گیاهی که گل و شکوفه ٔ آن ساقط شده و دانه بسته باشد. (ناظم الاطباء). || کسی
مثمرلغتنامه دهخدامثمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) درخت میوه رسیده و درخت میوه آورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).- العقل المثمر ؛ عقل مؤمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- المال المثمر</span
مثمرلغتنامه دهخدامثمر. [ م ُ ث َم ْ م ِ ] (ع ص ) بسیارمال . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثمیر شود. || کشتی که دانه بندد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). گیاهی که گل و شکوفه ٔ آن ساقط شده و دانه بسته باشد. (ناظم الاطباء). || کسی
مثمرلغتنامه دهخدامثمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) درخت میوه رسیده و درخت میوه آورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).- العقل المثمر ؛ عقل مؤمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- المال المثمر</span
نامثمرلغتنامه دهخدانامثمر. [ م ُ م ِ ] (ص مرکب ) بی بار. بی حاصل . بی ثمر: امروز که باد قبول فضل راکد است و آتش غیرت اکابر خامد... ودر خدمت صناعت نامثمر. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 9).