مجبورةلغتنامه دهخدامجبورة. [ م َ رَ ] (اِخ ) نام مدینه ٔ منوره . (منتهی الارب ). نام مدینه ٔ طیبه . (ناظم الاطباء).
مزبورةلغتنامه دهخدامزبورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) مؤنث مزبور : وی پس از انتصاب به حکومت بلادمزبور در شهور احدی و اربعین و ستمائه (641 هَ . ق .) به خراسان رسید. (محمد قزوینی ، یغما 7 : <span class="hl" dir="l
مجبوراًلغتنامه دهخدامجبوراً. [ م َ رَن ْ ] (ع ق ) بطور اجبارو لزوم و ضرورت و از روی بیچارگی . (ناظم الاطباء).