مجداللغتنامه دهخدامجدال . [ م ِ ] (ع ص ) مرد سخت خصومت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مِجدَل . جَدِل . جَدَلی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجدوللغتنامه دهخدامجدول . [ م َ ] (ع ص ) رجل مجدول ؛ نیک خلقت بر پیچان نه از لاغری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردی که استخوانهای دست و پای وی باریک باشد. (ناظم الاطباء). باریک اما نه از لاغری و به عبارت دیگر آن که استخوانهای دست و پای وی نازک و محکم باشد. (از اقرب الموارد). || ریسمان محکم تا
مجدوللغتنامه دهخدامجدول . [ م ُ ج َدْ وَ ] (ع ص ) جدول کشیده . جدول برکشیده . بجدول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مزدوللغتنامه دهخدامزدول . [ م ُ دَ وِ ] (ع ص ) دورکننده از جائی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مجدللغتنامه دهخدامجدل . [ م َ دَ ] (اِخ ) شهر حصارداری بر حدود مصر است که روبروی فلسطین واقع است . (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به همین مأخذ شود.
مجدالادباءلغتنامه دهخدامجدالادباء. [ م َ دُل ْ اُ دَ ] (اِخ ) میرزا حیدر علی از شاعران دوره ٔ ناصرالدین شاه است و ثریا تخلص می کرد. قصاید او درباره ٔ ائمه تحت عنوان «خیرالکلام فی مدائح الکرام »، معروف است . وی در ماده تاریخ سازی چیره دست بود. (از ریحانة الادب چ 2 ج
مجدالدینلغتنامه دهخدامجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) افتخار الحکما ابوالسحری صندلی ، عوفی او را از جمله ٔ شاعران خراسان بعد از عهد سلطان سنجر و امیر معزی ذکر کرده است . از اوست :ای چو دل رفته ز ما چون جان بر ما آمده همچو دل زین روی جان را بر تو سودا آمده ای خرامیده ز پیشم با بنا گوش
مجدالدینلغتنامه دهخدامجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) اسماعیل بن رکن الدین یحیی فالی قاضی معروف شیراز ومعاصر و ممدوح حافظ و از رجال دربار شاه ابواسحاق بود. وی به سال 756 در شیراز وفات یافت و حافظ در تاریخ وفات او چنین گفته است : «سال تاریخ وفاتش طلب از رحمت حق »
مجدالدولهلغتنامه دهخدامجدالدوله . [ م َ دُدْ دَ / دُو ل َ / ل ِ ] (اِخ ) ابوطالب رستم چهارمین از دیالمه ٔ ری و همدان و اصفهان (387-420) هَ . ق . سلطان محمود غزنوی
مجدالدینلغتنامه دهخدامجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) ابوالبرکات . عوفی او را از جمله شاعران خراسان بعد از عهد سلطان سنجر و امیر معزی ذکر کرده است . از اوست :آمد گه وداع به چشم آن مه ختن دو جزع پرفتور و دو یاقوت پرفتن بر در ز لعل میم و در آن میم صد شکربر گل ز مشک جیم و در آن جیم
مجدللغتنامه دهخدامجدل . [ م ِ دَ ] (ع ص ) مرد سخت خصومت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جَدِل . مِجدال . جَدَلی ّ. بسیار جدل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) کوشک . ج ، مجادل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
جدللغتنامه دهخداجدل . [ ج َ دِ ] (ع ص ) سخت خصومت . (منتهی الارب ). شدیدالخصومة و النزاع . (قطر المحیط). شدیدالجدال . (لسان ، از ذیل اقرب الموارد) (المنجد). جَدّال . مِجدال . (المنجد). بسیارجدال . (یادداشت مؤلف ). || سخت و درشت گردیده . (ناظم الاطباء). || لغت است از جدول به معنی سخت و درشت
مجدالادباءلغتنامه دهخدامجدالادباء. [ م َ دُل ْ اُ دَ ] (اِخ ) میرزا حیدر علی از شاعران دوره ٔ ناصرالدین شاه است و ثریا تخلص می کرد. قصاید او درباره ٔ ائمه تحت عنوان «خیرالکلام فی مدائح الکرام »، معروف است . وی در ماده تاریخ سازی چیره دست بود. (از ریحانة الادب چ 2 ج
مجدالدینلغتنامه دهخدامجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) افتخار الحکما ابوالسحری صندلی ، عوفی او را از جمله ٔ شاعران خراسان بعد از عهد سلطان سنجر و امیر معزی ذکر کرده است . از اوست :ای چو دل رفته ز ما چون جان بر ما آمده همچو دل زین روی جان را بر تو سودا آمده ای خرامیده ز پیشم با بنا گوش
مجدالدینلغتنامه دهخدامجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) اسماعیل بن رکن الدین یحیی فالی قاضی معروف شیراز ومعاصر و ممدوح حافظ و از رجال دربار شاه ابواسحاق بود. وی به سال 756 در شیراز وفات یافت و حافظ در تاریخ وفات او چنین گفته است : «سال تاریخ وفاتش طلب از رحمت حق »
مجدالدولهلغتنامه دهخدامجدالدوله . [ م َ دُدْ دَ / دُو ل َ / ل ِ ] (اِخ ) ابوطالب رستم چهارمین از دیالمه ٔ ری و همدان و اصفهان (387-420) هَ . ق . سلطان محمود غزنوی
مجدالدین بغدادیلغتنامه دهخدامجدالدین بغدادی . [ م َ دُدْ دی ن ِ ب َ ] (اِخ ) ابوسعید شرف بن مؤید از مردم بغدادک خوارزم و از صوفیان و شاعران و نویسندگان نیمه ٔ دوم قرن ششم هجری است . وی از مریدان شیخ نجم الدین کبری است و نجم الدین رازی مشهوربه دایه صاحب کتاب مرصاد العباد از شاگردان مشهور اوست . بنا به ن