مجزاءلغتنامه دهخدامجزاء. [ م ُ ج َزْ زَ ءْ ] (ع ص ) جزء جزء شده . (ناظم الاطباء). پاره پاره شده . (از منتهی الارب ). مجزا. و رجوع به مجزا شود.
مجزالغتنامه دهخدامجزا. [ م ُ ج َزز ] (ع ص ) پاره پاره کرده شده و جزوجزو و علی حده کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). جزٔجزٔشده و جداشده . (ناظم الاطباء). تجزیه شده .این کلمه هم مانند «مبرا» به الف باید نوشته شود نه به یاء زیرا الف آن در اصل همزه بوده است . بنابراین نوشتن آن به صورت «مجزی » درست ن
مجزادیکشنری فارسی به انگلیسیaloof, detached, discrete, distinct, divided, free-standing, individual, lonely, secluded, separate, several, single, parted, sequestered
مجزاءةلغتنامه دهخدامجزاءة. [ م َ زَ ءَ ] (اِخ ) ابن الکوثربن زفربن الحارث الکلابی ، معروف به ابی الورد و از سران سپاه مروان بن محمد (آخرین امویان شام ) بود. زمانی که دولت از مروانیه برگشت او در «قنسرین » والی بود وسپاه عباسیان را اطاعت کرد و چون یکی از سران سپاه عباسی بر «مسلمةبن عبدالملک » اسا
مجزاءةلغتنامه دهخدامجزاءة. [ م َ زَ ءَ ] (اِخ ) ابن ثوربن عفیرالسدوسی . صحابی و از شجاعان و فاتحان بود. عمربن خطاب ریاست بنی بکربن وائل را بدو واگذاشت و چون پیر گردید عثمان ریاست را بر پسر وی شفیق سپرد. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به همین مأخذ شود.
مجزاءةلغتنامه دهخدامجزاءة. [ م ُ زَ ءَ / م َ زَ ءَ ] (ع مص ) رجوع به مجزء [ م ُ زَ ءْ / م َ زَ ءْ ] شود.
مجزاءةلغتنامه دهخدامجزاءة. [ م َ زَ ءَ ] (اِخ ) ابن الکوثربن زفربن الحارث الکلابی ، معروف به ابی الورد و از سران سپاه مروان بن محمد (آخرین امویان شام ) بود. زمانی که دولت از مروانیه برگشت او در «قنسرین » والی بود وسپاه عباسیان را اطاعت کرد و چون یکی از سران سپاه عباسی بر «مسلمةبن عبدالملک » اسا
مجزاءةلغتنامه دهخدامجزاءة. [ م َ زَ ءَ ] (اِخ ) ابن ثوربن عفیرالسدوسی . صحابی و از شجاعان و فاتحان بود. عمربن خطاب ریاست بنی بکربن وائل را بدو واگذاشت و چون پیر گردید عثمان ریاست را بر پسر وی شفیق سپرد. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به همین مأخذ شود.
مجزاءةلغتنامه دهخدامجزاءة. [ م ُ زَ ءَ / م َ زَ ءَ ] (ع مص ) رجوع به مجزء [ م ُ زَ ءْ / م َ زَ ءْ ] شود.