مجزوزلغتنامه دهخدامجزوز. [ م َ ] (ع ص ) بریده . || فریز کرده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سترده و تراشیده شده .
مزجوجلغتنامه دهخدامزجوج . [ م َ ] (ع ص ) دلوی که گرد ناتراشیده و هر دو لب آن را باهم دوزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دول بزرگی که گرد ساخته نشده باشد و لبهای آن را بهم دوخته باشند. (ناظم الاطباء).
جزیزلغتنامه دهخداجزیز. [ ج َ ] (ع ص ) بریده و فریزکرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مَجزوز. (آنندراج ).
بریدهلغتنامه دهخدابریده . [ ب ُدَ / دِ ] (ن مف / نف ) مقطوع . قطعشده . (ناظم الاطباء). أجذّ. جَذیذ. جَزیز. صَریم . ضَنیک . قَطیل . مَجزوز. مَحذوذ. مَحذوف . مَشروص . مَصروم . مَفروض . مَفصول . مَقطول . مَمنون . مَنجوّ. موضَّع.