مجلالغتنامه دهخدامجلا. [ م ُ ج َل ْ لا ] (ع ص ) روشن و هویدا. (آنندراج ). روشن و هویداشده . (از منتهی الارب ). ظاهر و هویدا شده . (ناظم الاطباء). || صیقل شده و زدوده شده . || پاک کرده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مجلایلغتنامه دهخدامجلای . [ م ِ ] (اِ) (محرف از مقلای ) (اصطلاح کشتی رانی سواحل خلیج فارس ) چوبهایی است عمودین که در موقع حرکت کشتی آنها را قریب کشتی گذارند و بندهای کشتی را به آن بندند و موقعی که کشتی در کناره است ، آنها را از دو طرف به زمین نصب کنند که مانع تکان خوردن کشتی شود. (فرهنگ فارسی
مُّؤَجَّلاًَفرهنگ واژگان قرآنمدت دار- موعد دار (اسم مفعول از کلمه أجل به معناي غايت و نهايتي است که زمان دين و يا هر چيز ديگري بدان منتهي ميگردد ، گاهي هم اطلاق ميشود به مجموع زمان دين ، نه آخر آن ، ولي استعمالش غالبا در همان معناي اول است )
مجلولغتنامه دهخدامجلو. [ م َ ل ُوو ] (ع ص ) جلاداده شده و زدوده و صیقل کرده شده . (ناظم الاطباء). زدوده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || روشن و درخشان و تاب دار. (ناظم الاطباء).
مجلیلغتنامه دهخدامجلی . [ م ُ ] (ع ص ) آن که قحط او را از خانمان بیرون کرده باشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آواره و در بدر و از خانمان بدر شده . || آزاد شده از غم . || رهاشده و نجات یافته . (ناظم الاطباء).
مجلیلغتنامه دهخدامجلی . [ م َ لا ] (ع اِ) بی مویی پیش سر تا فرق سر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مجلاتلغتنامه دهخدامجلات . [ م َ ج َل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ مجله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجله شود.
مجلاحلغتنامه دهخدامجلاح . [ م ِ ] (ع ص ) ناقه ای که در قحط سال شیر دهد وشیر بجهاند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتری که در سال سخت پرشیر باشد. ج ، مجالیح . (ناظم الاطباء).
مجلایلغتنامه دهخدامجلای . [ م ِ ] (اِ) (محرف از مقلای ) (اصطلاح کشتی رانی سواحل خلیج فارس ) چوبهایی است عمودین که در موقع حرکت کشتی آنها را قریب کشتی گذارند و بندهای کشتی را به آن بندند و موقعی که کشتی در کناره است ، آنها را از دو طرف به زمین نصب کنند که مانع تکان خوردن کشتی شود. (فرهنگ فارسی
چهره خیزلغتنامه دهخداچهره خیز. [ چ ِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) که رخسار از آن نمایان شود. که عکس رخسار از آن برآید و در آن نماید و آن کنایه از روشن و مجلا و مصفاست . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ).
ثانیلغتنامه دهخداثانی . (اِخ ) نام دو تن از شعرای عثمانی است :1 - در عصر سلطان بایزید ثانی و او در حسن و جمال بی نظیر بوده است واز این رو بدو یوسف ثانی می گفته اند و وی از این شهرت تخلص خود را گرفته است و او را در جوانی یکی از دوستداران او از راه حسد بکشت
مجلاتلغتنامه دهخدامجلات . [ م َ ج َل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ مجله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجله شود.
مجلاحلغتنامه دهخدامجلاح . [ م ِ ] (ع ص ) ناقه ای که در قحط سال شیر دهد وشیر بجهاند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتری که در سال سخت پرشیر باشد. ج ، مجالیح . (ناظم الاطباء).
مجلایلغتنامه دهخدامجلای . [ م ِ ] (اِ) (محرف از مقلای ) (اصطلاح کشتی رانی سواحل خلیج فارس ) چوبهایی است عمودین که در موقع حرکت کشتی آنها را قریب کشتی گذارند و بندهای کشتی را به آن بندند و موقعی که کشتی در کناره است ، آنها را از دو طرف به زمین نصب کنند که مانع تکان خوردن کشتی شود. (فرهنگ فارسی