مجمرفروزیلغتنامه دهخدامجمرفروزی . [ م ِ م َ ف ُ ] (حامص مرکب ) مجمر افروزی . آتش در مجمر افروختن . روشن کردن آتش در مجمر و عود و عنبر در آن سوزاندن : ز دلها کرده در مجمرفروزی به وقت عودسازی عودسوزی .نظامی .
عودسازیلغتنامه دهخداعودسازی . (حامص مرکب ) زدن عود. نواختن عود. بصدا درآوردن عود، و عود از وسایل طرب بود. رجوع به عود شود : ز دلها کرده در مجمرفروزی به وقت عودسازی عودسوزی .نظامی .
عودسوزیلغتنامه دهخداعودسوزی . (حامص مرکب ) سوزاندن عود. بر آتش نهادن عود تا بوی خوش دهد. عود سوختن . رجوع به عود سوختن شود : ز دلها کرده در مجمرفروزی به وقت عودسازی عودسوزی . نظامی .- عودسوزی کردن ؛ سوزاندن عو