مجنفلغتنامه دهخدامجنف . [ م ِ ن َ ] (ع ص ) خصم مجنف ؛ حریف مایل از حق . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).آن که طبعاً منحرف از حق است . (از اقرب الموارد).
مجنفلغتنامه دهخدامجنف . [ م ُ ن ِ] (ع ص ) میل کننده از حق در وصیت . (از منتهی الارب ).کسی که در وصیت از حق و عدالت میل می کند. || روگردان از راه راست و گمراه . || آن که آشکار می کند بیراهی و گمراهی را. (ناظم الاطباء).
مزنگولغتنامه دهخدامزنگو. [ م َ زَ ] (اِ) خارپشتی که مار را میگیرد و میکشد و نمیخورد. (ناظم الاطباء). خارپشت را گویند و آن جانوری است مشهور. (آنندراج ). مرنگو. خارپشت بزرگ تیرانداز. (برهان ). کوله .قنفذ. رجوع به کوله و خارپشت و قنفذ و مرنگو شود.