محاصره کردنلغتنامه دهخدامحاصره کردن . [ م ُ ص َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تنگ فروگرفتن . (آنندراج ). احصار. شهربند کردن . حصاری ساختن : اگر محاصره ٔ آسمان کند رایت به یک دو ماهش هر نه حصار بگشاید.جمال الدین سلمان (از آنندراج ).
محاصره کردندیکشنری فارسی به انگلیسیbeleaguer, beset, besiege, blockade, cordon, corral, encircle, ring, surround
محاصره کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کردن، درمیانگرفتن، احاطهکردن، حصاربستن، دیوار کشیدن محاصره شدن، درمیان واقع شدن
محاصرهلغتنامه دهخدامحاصره . [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) گرداگرد گرفتن و حصاری کردن به جنگ . شهربند. شهربندان . دربندان . در حصار گرفتن . گرد چیزی یا کسانی را گرفتن چنانکه نتواند برون شدن . از گرداگرد بند کردن راه کسی را. (غیاث ) (از ناظم الاطباء) : ابوالقاسم فقیه را با جمعی ا
محاصرةلغتنامه دهخدامحاصرة. [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) حصار.کسی را حصاری کردن به جنگ . (منتهی الارب ). کسی را درحصار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
معاسرةلغتنامه دهخدامعاسرة. [ م ُ س َ رَ ] (ع مص ) با کسی دشخوار فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). دشخوار فراگرفتن . (المصادر زوزنی ). با هم دشواری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زشت خویی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
محاصرهلغتنامه دهخدامحاصره . [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) گرداگرد گرفتن و حصاری کردن به جنگ . شهربند. شهربندان . دربندان . در حصار گرفتن . گرد چیزی یا کسانی را گرفتن چنانکه نتواند برون شدن . از گرداگرد بند کردن راه کسی را. (غیاث ) (از ناظم الاطباء) : ابوالقاسم فقیه را با جمعی ا
محاصرهفرهنگ فارسی عمیدکسی را در حصار یا تنگنا انداختن و اطراف او را احاطه کردن.⟨ محاصرۀ گازانبری: (نظامی) حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن بهطوریکه نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گازانبر در میان بگیرند.
محاصرهفرهنگ فارسی معین(مُ ص رِ) [ ع . محاصرة ] (مص م .) گرداگرد کسی یا جایی را گرفتن و راه را بر آن بستن .
محاصرهلغتنامه دهخدامحاصره . [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) گرداگرد گرفتن و حصاری کردن به جنگ . شهربند. شهربندان . دربندان . در حصار گرفتن . گرد چیزی یا کسانی را گرفتن چنانکه نتواند برون شدن . از گرداگرد بند کردن راه کسی را. (غیاث ) (از ناظم الاطباء) : ابوالقاسم فقیه را با جمعی ا
محاصرهفرهنگ فارسی عمیدکسی را در حصار یا تنگنا انداختن و اطراف او را احاطه کردن.⟨ محاصرۀ گازانبری: (نظامی) حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن بهطوریکه نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گازانبر در میان بگیرند.