محافظ چشمeye-safeواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای که از چشم در برابر تابش سلاح یا حسگرهای لیزری محافظت میکند
محافظلغتنامه دهخدامحافظ. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) نگهبانی کننده . (آنندراج ). نگهبان . (ناظم الاطباء). حافظ. حفیظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پاسبان و حارس . || دستگیر و حامی . || فرمان گزار. || حاکم . || ناظر. (ناظم الاطباء).
مُجِگویش گنابادی در گویش گنابادی مژگان را گویند.مژه چشم ، موهای محافظ چشم که بر پلک های پایین وبالا می رویند.
ورملغتنامه دهخداورم . [ وَ رَ ] (ع اِ) آماس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و آن در اصطلاح پزشکان عبارت است از ماده ای که در اندرون جرم عضو تولید و سبب افزایش حجم عضو به شکلی خارج ازحد طبیعی شود. (کشاف اصطلاحات الفنون ) (بحر الجواهر). برآمدگی انساج نرم و یا استخوانی بدن خو
محافظلغتنامه دهخدامحافظ. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) نگهبانی کننده . (آنندراج ). نگهبان . (ناظم الاطباء). حافظ. حفیظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پاسبان و حارس . || دستگیر و حامی . || فرمان گزار. || حاکم . || ناظر. (ناظم الاطباء).
محافظلغتنامه دهخدامحافظ. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) نگهبانی کننده . (آنندراج ). نگهبان . (ناظم الاطباء). حافظ. حفیظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پاسبان و حارس . || دستگیر و حامی . || فرمان گزار. || حاکم . || ناظر. (ناظم الاطباء).
پوشش محافظprotective coating, protective finishingواژههای مصوب فرهنگستانپوششی سطحی که از قطعه در برابر سایش و خوردگی و اکسایش محافظت میکند
تسمۀ محافظprotector plyواژههای مصوب فرهنگستاندر ساختار چهارتسمهای، بالاترین تسمۀ سیمی که از سه تسمۀ دیگر محافظت میکند