خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محال
لغتنامه دهخدا
محال . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ محالة؛ استخوان پشت مازه . (منتهی الارب ذیل ح ول ). || ج ِ محالة؛ چرخ دلو بزرگ و مهره ٔ پشت شتر. (منتهی الارب ذیل م ح ل ).
-
محال
لغتنامه دهخدا
محال . [ م َ ] (ع اِ) چرخ دلو بزرگ . (منتهی الارب ). چرخ بزرگ آبکشی . (ناظم الاطباء). || نوعی از زیور. (منتهی الارب ). نوعی از زیور زنان . (ناظم الاطباء). || استخوان پشت مازه . (منتهی الارب ذیل ح ول ). || حیله . (منتهی الارب ذیل ح ول ). چاره . (یاددا...
-
محال
لغتنامه دهخدا
محال . [ م َ ] (ع مص ) محل . (منتهی الارب ). سیاست کردن بر سلطان و رنج دادن او را به سعایت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مِحال . (منتهی الارب ).
-
محال
لغتنامه دهخدا
محال . [ م َ حال ل ] (ع اِ) ج ِ محل . جاهای فرود آمدن و جاهای گشادن ، مستعمل میشود بمعنی مطلق جای در این صورت جمع محل است . محال به فتح در اصل محالل بود لام را در لام ادغام کردند محال شد. (غیاث ). ج ِ محل . (ناظم الاطباء). نواحی و اطراف : و چون ردای ...
-
محال
لغتنامه دهخدا
محال . [ م ِ ] (ع اِمص ، اِ) مکر و فریب . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ترفند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || توانائی . (منتهی الارب ). قدرت و توانائی . (ناظم الاطباء). || رنج و عذاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و هو شدیدالمحال ؛ ای شدید العذاب ...
-
محال
لغتنامه دهخدا
محال . [ م ِ ] (ع مص ) مماحلة. (منتهی الارب ذیل م ح ل ). با هم دشمنی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || با هم فریفتن و مکر کردن . (از منتهی الارب ). با کسی مکر کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). با کسی مکر و کیدکردن . (المصادر زوزنی ). مکر و کید نمو...
-
محال
لغتنامه دهخدا
محال . [ م ُ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احاله . تغییر یافته از وجه صواب . مستحیل . ناممکن . (منتهی الارب ). امر نابودنی که بودن آن ممکن نباشد. (غیاث ) (آنندراج ) . ممتنع. محال (که اغلب بفتح میم تلفظ میشود در اصل بضم است ، ولی در «لا محالة منه » به معنی ن...
-
محال
لغتنامه دهخدا
محال . [ م ُ حال ل ] (ع ص ) کسی که فرود می آید با دیگری در جایی و آنکه با کسی هم منزل میگردد. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
خانگی محال
لغتنامه دهخدا
خانگی محال . [ ن ِ م َ حال ل ] (اِ مرکب ) جنده خانه . زناخانه . فاحشه خانه . (ناظم الاطباء).
-
خیال محال
لغتنامه دهخدا
خیال محال . [ خ َ / خیا ل ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خیال ممتنع. خیال غیرممکن . تصور امری که غیرممکن الوقوع باشد. کنایه از خیال باطل و تصور بیهوده و بی معنی است . (یادداشت مؤلف ). اندیشه ٔ چیزی که ممکن الحصول نباشد. (آنندراج ).- امثال :خیال مح...
-
توجیه محال
لغتنامه دهخدا
توجیه محال . [ ت َ / تُو هَِ م ُ /م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغا آنست که ازدواج ضدین و اجتماع نقیضین را صورت بندد، مثاله شعر:در میان کسوت عباسیان رخسار اوروز عید اندر شب قدر است پیدا آمده .(از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
محال اربعه
لغتنامه دهخدا
محال اربعه . [ م َ حال ْ ل ِ اَ ب َ ع َ ] (اِخ ) چهار ناحیه از بلوکات ولایت قشقائی فارس است به طول 66هزار گز از دشت دال به امامزاده شاهی و عرض 24هزار گز از قریه ٔ پنج شیر به احمدآباد. حد شمالی آن فیروزآباد و شرقی قیر و کارزین ، جنوبی ، خنج و غربی بلو...
-
محال خاصه
لغتنامه دهخدا
محال خاصه . [ م َ ل ِ خاص ْ ص َ / ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) املاک خاصه . در مقابل دیوان املاک و اراضی متعلق به شخص سلطان : و سایر رسومات از محال خاصه به دستور مستوفی الممالک است . (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 60).
-
محال خالصه
لغتنامه دهخدا
محال خالصه . [ م َ ل ِ ل ِ ص َ / ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) محال خاصه . در اصطلاح دوره ٔ صفویه اماکن و اراضی متعلق به شخص پادشاه است ، در مقابل محال دیوان که اراضی و املاک متعلق به کشور و دولت است : شغل مشارالیه [ وزیر دارالسلطنه ٔ اصفهان ] آن است...