محانقلغتنامه دهخدامحانق . [ م َ ن ِ ] (ع ص ) شتران لاغر: ابل محانق . (ناظم الاطباء). محانیق . رجوع به محانیق شود.
محانیقلغتنامه دهخدامحانیق . [ م َ ] (ع ص ) شتران لاغر و شتران فربه : ابل محانیق (از اضداد است ). (منتهی الارب ).
معانقلغتنامه دهخدامعانق . [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) آن که دست در گردن دیگری در می آورد از روی محبت و دوستی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معانقة شود.
معانیقلغتنامه دهخدامعانیق . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِعناق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معناق به معنی اسب نیکوروش . (آنندراج ). و رجوع به معناق شود.
محنکلغتنامه دهخدامحنک . [ م ِ ن َ ] (ع اِ) رشته ٔ حنک بند. (منتهی الارب ). حناک . آنچه زنان فا زنخدان بندند. (مهذب الاسماء). || لبیشه . لواشه . (منتهی الارب ). حناک .