خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محجر
لغتنامه دهخدا
محجر. [ م َ ج َ ] (ع اِ) حرام . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). هر چیز حرام و ممنوع . (ناظم الاطباء). || مُحَجَّر. نرده . دارافزین . حائلی که جلو ایوان قرار دهند. رجوع به مُحَجَّر شود.- محجر ساختن ؛ نرده و دارافزین ساختن .
-
محجر
لغتنامه دهخدا
محجر. [ م ِ ج َ / م َ ج ِ ] (ع اِ) بوستان . (منتهی الارب ). بوستان و باغ که دارای اشجار باشد. (ناظم الاطباء). || چشم خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). کاسه ٔ چشم . حدقه ٔ چشم : بجای وهم یکی تیر دیده در دل خویش بجای دیده یکی نیزه دی...
-
محجر
لغتنامه دهخدا
محجر. [ م ُ ح َج ْ ج َ ] (ع ص ) ماه هاله دار و خرمن کرده . (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ). ماه که شایورد دارد. || شتری که گرداگرد چشم وی را با آهن مدور داغ کرده باشند.(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || (اِ) نرده ای که در پیش در اطاق و یا در جلو صف...
-
محجر
لغتنامه دهخدا
محجر. [ م ُ ح َج ْ ج ِ / ج َج ْ ج َ ] (اِخ ) آبی است و گویند موضعی است . (منتهی الارب ). جایی است در اقیال حجاز و گویند در دیار طی . (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
مهجر
لغتنامه دهخدا
مهجر. [ م َ ج َ ] (اِخ ) شهری است (به عربستان ) بزرگ و از گرد وی باره ای و خندقی . و لباس ایشان ازار است و چادر.
-
مهجر
لغتنامه دهخدا
مهجر. [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) آنکه در گرمای روز و وقت هاجره می آید. (ناظم الاطباء). رجوع به اهجار شود. || گرامی نژاد و خوب روی . || نیکو و جید ازهر چیزی . || بهتر و فاضلتر از غیر خود. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شتر ف...
-
مهجر
لغتنامه دهخدا
مهجر. [ م ُ هََ ج ْ ج ِ ] (ع ص ) کسی که در اول وقت برای نماز درمسجد حاضر شود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
محاجر
لغتنامه دهخدا
محاجر. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مِحجَر و مَحجِر. (از منتهی الارب ). رجوع به محجر شود. || جایهای مخفی . (ناظم الاطباء).
-
پاله ازئیک
لغتنامه دهخدا
پاله ازئیک . [ ل ِ اُ زُ ] (فرانسوی ،ص نسبی ) منسوب به قدیم ترین ورقه های طبقات زمین که محتوی حیوانات محجّر است .
-
پاله ان تریوم
لغتنامه دهخدا
پاله ان تریوم . [ ل ِ اُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از جانوران ضخیم الجلد محجّر در زمینهای قدیم اِئوسن اروپا.
-
پاله ان تلژی
لغتنامه دهخدا
پاله ان تلژی . [ ل ِ اُ ت ُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) علم نباتات و حیوانات محجّر. دانش مستحاثات .
-
گلیپتدن
لغتنامه دهخدا
گلیپتدن . [ گْلی / گ ِ ت ُ دُ ] (اِ) گلیپتدنت . نوعی از حیوانات پستاندار و بی دندان محجر متعلق به دوره ٔ چهارم طبقات الارضی آمریکا.
-
تارمی
لغتنامه دهخدا
تارمی . [ رَ / رُ ] (اِ) محجر و دیوارمانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان و غیره سازند که اکنون در تکلم تارمی گفته میشود. (فرهنگ نظام : تارم ). رجوع به تارم شود.