محدودیتدیکشنری فارسی به انگلیسیcap, chain, confinement, constraint, curb, Limbo, limitation, parameter, restraint, restriction, shackle, stint, straitjacket, stranglehold, trammel
حوزۀ محدودیت سرعتspeed zoneواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از راه که قانوناً دارای محدودۀ سرعت است و سرعت در این محدوده ممکن است با سرعت مصوب قانونی تفاوت داشته باشد
سرعت اعلامشدهposted speedواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر سرعت مجازی که بهوسیلۀ تابلوهای محدودیت سرعت مشخص میشود
سامانۀ هشدار خودکارautomatic warning system, AWSواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که در هنگام نزدیک شدن قطار به تقاطع و نقاط دارای محدودیت سرعت بهصورت دیداری و شنیداری به راننده هشدار میدهد
speed limitدیکشنری انگلیسی به فارسیمحدودیت سرعت، حد مجاز سرعت، سرعت مجاز، حد اکثر سرعت مجز در جاده ها و غیره
علامت فراخوانcalling-on signalواژههای مصوب فرهنگستانعلامتی فرعی که بر روی پایۀ علامت ورود نصب میشود و در مواقعی که بخشی از خطِ تحتِ نظارتِ علامتِ ورود اشغال است، ورود قطار را با محدودیت سرعت، مجاز اعلام میکند
محدودیتدیکشنری فارسی به انگلیسیcap, chain, confinement, constraint, curb, Limbo, limitation, parameter, restraint, restriction, shackle, stint, straitjacket, stranglehold, trammel
محدودیتدیکشنری فارسی به انگلیسیcap, chain, confinement, constraint, curb, Limbo, limitation, parameter, restraint, restriction, shackle, stint, straitjacket, stranglehold, trammel