محرومیلغتنامه دهخدامحرومی . [ م َ ] (حامص ) حالت محروم . حرمان . بی نصیبی . بی بهرگی . مأیوسی . نامرادی . ناامیدی : حرص رباخواره ز محرومی است تاج رضا بر سر محکومی است . نظامی .برو شکر کن چون به نعمت دری که محرومی آید ز مستکبری .
محروملغتنامه دهخدامحروم . [ م َ ] (ع ص ) بازداشته شده از خیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بی نصیب . (ناظم الاطباء). بازداشته شده از خیر و نیکی و فایده . بی بهره . (دستورالاخوان ). || منع کرده شده . ممنوع . بی بهره گردانیده شده .نامراد و بیکام . ناکام . (ناظم الاطباء) :</spa
محرومیتلغتنامه دهخدامحرومیت . [ م َ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) محروم بودن . محرومی . بی بهرگی . حرمان . || ناامیدی . نامرادی . || امتناع . ممانعت . || احتیاج . || زیان . || نقصان . (ناظم الاطباء).
حرمانفرهنگ مترادف و متضادبیبهرگی، بینصیبی، سرخوردگی، شکست، محرومی، ناامیدی، ناکامروایی، ناکامی، ناکامیابی، نامرادی، نومیدی، یاس ≠ بهرهوری، کامیابی
محرومیتلغتنامه دهخدامحرومیت . [ م َ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) محروم بودن . محرومی . بی بهرگی . حرمان . || ناامیدی . نامرادی . || امتناع . ممانعت . || احتیاج . || زیان . || نقصان . (ناظم الاطباء).