لغتنامه دهخدا
محشو. [ م َ ش ُوو ] (ع ص ) نعت مفعولی از حشو. پرکرده . انباشته . آگنده . (ناظم الاطباء). آگنده و پر کرده شده ومملو. (غیاث ) (آنندراج ). || به حشو آگنده . به آگنه کرده . باحشو. بامغز. (یادداشت مرحوم دهخدا). قبائی محشو؛ پنبه در نهاده . (مهذب الاسماء). لایی دار. بالایی . لائی زد