محفوظ داشتنفرهنگ مترادف و متضادحفظ کردن، محافظت کردن، نگهداری کردن، حراست کردن، نگهبانی کردن، نگه داشتن
محفوظلغتنامه دهخدامحفوظ. [ م َ ] (ع ص ) نگاهداشته و حراست شده . حفظشده . محروس . مصون . (ناظم الاطباء). نگهداشته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ. (گلستان ).- محفوظ بودن ؛ مصون بودن .محروس بودن .- <
محفوظلغتنامه دهخدامحفوظ. [ م َ ] (ع ص ) نگاهداشته و حراست شده . حفظشده . محروس . مصون . (ناظم الاطباء). نگهداشته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ. (گلستان ).- محفوظ بودن ؛ مصون بودن .محروس بودن .- <
لوح محفوظلغتنامه دهخدالوح محفوظ. [ ل َ ح ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قال اﷲ تعالی : فی لوح محفوظ، قیل هو لوح ما فی السماء و مکتوب مافیه و قیل انه من نور و قیل هو ام الکتاب و قیل هو فی حفظ اﷲ کانه فی لوح . (منتهی الارب ). ام القرآن . ام الکتاب . کتاب حفیظ. (ترجمان القرآن ) :</s
حسین محفوظلغتنامه دهخداحسین محفوظ. [ ح ُ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن علی آل محفوظ وشاحی اسدی عاملی هرملی کاظمی فقیه بوده و در 1262 هَ . ق . / 1846 م . درگذشته است . (اعیان الشیعه ج <span class="hl" di
محفوظلغتنامه دهخدامحفوظ. [ م َ ] (ع ص ) نگاهداشته و حراست شده . حفظشده . محروس . مصون . (ناظم الاطباء). نگهداشته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ. (گلستان ).- محفوظ بودن ؛ مصون بودن .محروس بودن .- <
ابومحفوظلغتنامه دهخداابومحفوظ. [ اَ م َ ] (اِخ ) معروف بن فیروز یا فیروزان کرخی . تابعی است . رجوع به معروف ... شود.
نامحفوظلغتنامه دهخدانامحفوظ. [ م َ ] (ص مرکب ) حفظناشده . نگهداری نشده . محافظت نشده . || بی حفاظ. بی حصار. که از تعرض دیگران و چشم انداز رهگذران مصون و محفوظ و پوشیده نیست .