مخائیدنلغتنامه دهخدامخائیدن . [ م َ دَ ] (مص ) به معنی پوشیدن و ناپدید کردن است : نرسد بر چنین معانی آنک حب دنیا رخانْش بمْخاید. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ص 224).
مخضنلغتنامه دهخدامخضن . [م ِ ض َ ] (ع ص ) آنکه لاغر و رام گرداند ستور را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مخیدنلغتنامه دهخدامخیدن . [ م َ دَ ] (مص ) جنبیدن . (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 114) . خزیدن . لغزیدن . جنبیدن و حرکت کردن . (برهان ). جنبیدن و متحرک شدن . (ناظم الاطباء) : سبک نیک زن سوی چاکر دویدبرهنه به اندام من درمخید.ابو
مخیدنفرهنگ فارسی عمید۱. خزیدن.۲. جنبیدن.۳. چسبیدن: ◻︎ سبک پیرزن سوی خانه دوید / برهنه به اندام او درمخید (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۰).۴. به دنبال کسی رفتن.