مخادیملغتنامه دهخدامخادیم . [ م َ ] (ع اِ) مخدومان و بزرگان ، و این جمع مخدوم است . (غیاث ) (آنندراج ). آقایان و صاحبان و خداوندان . (ناظم الاطباء). || نوکران و خدمتکاران و آنان که خدمت می کنند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مخادم شود.
مخادملغتنامه دهخدامخادم .[ م َ دِ ] (ع اِ) وزرا. || اهل و عیال و سایر اهل البیت . || نوکرها و غلامها و برده ها و خواجه ها. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مخضملغتنامه دهخدامخضم . [ م ُ ض َ ] (ع ص ) مرد فراخ روزی و حال در دنیا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). مرد فراخ روزی و فراخ حال در دنیا. (ناظم الاطباء).
مخضملغتنامه دهخدامخضم . [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) آب که در شوری به حد تلخی نرسیده باشدو آن را شتران خورند نه مردم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). آبی که در شوری به حد تلخی نرسیده باشد و ستور آن را خورد نه مردم . (ناظم الاطباء).
مخدملغتنامه دهخدامخدم . [ م ُ خ َدْ دِ ] (ع ص ) اسب که گرداگرد خرده گاه وی سپید باشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخدیم شود.