مخاطمةلغتنامه دهخدامخاطمة. [ م ُ طَ م َ ] (ع مص ) مهار کردن شتر: خاطم البعیر مخاطمة و خطاماً؛ مهار کرد دربینی آن شتر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخطیم شود.
مخاتمةلغتنامه دهخدامخاتمة. [ م ُ ت َ م َ ] (ع مص ) ختم کردن و به پایان رساندن . (آنندراج ). تمام کردن و انجام دادن و به انجام رسانیدن . (ناظم الاطباء).
خطاملغتنامه دهخداخطام . [ خ ِ ](ع مص ) مصدر ثلاثی «خَطم » و ثلاثی مزیدفیه «مخاطمه » است . رجوع به «خطم » و «مخاطمه » در این لغت نامه شود.