مخالفةلغتنامه دهخدامخالفة. [ م ُ ل َ ف َ ] (ع مص ) با کسی خلاف کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی )(ترجمان القرآن ). خلاف کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خلاف . (ناظم الاطباء) (محیط المحیط).و رجوع به خلاف و مخالفت شود. || لازم گرفتن کسی را. (ناظم الاطباء). || رفتن نزدیک زنی
مخالفةدیکشنری عربی به فارسیبي قاعدگي , بي ترتيبي , نا منظمي , بي نظمي , يبوست , گناه , تقصير , حمله , يورش , هجوم , اهانت , توهين , دلخوري , رنجش , تجاوز , قانون شکني - بزه , قانون شکني , بزه