مخباءلغتنامه دهخدامخباء. [ م ُ خ َب ْ ب َءْ ] (ع اِ)مَخبَاء. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مخباءلغتنامه دهخدامخباء.[ م َ ب َءْ ] (ع اِ) (از «خ ب ء») جای پنهان کردن چیزی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مخباء [ م ُ خ َب ْ ب َءْ] . جائی که چیزی را پنهان می کنند. (ناظم الاطباء).
مخبادیکشنری عربی به فارسیسنگر وپناهگام زير زميني , انباربزرگ , پرشدن انبار , نهانگاه , ذخيره گاه , چيز نهان شده , مخزن , پنهان کردن , مخفي گاه
مخبولغتنامه دهخدامخبو. [ م َ ب ُ و و ] (ع ص ) مخبوء: المرء مخبو فی طی لسانه کما فی طیلسانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مخبوءلغتنامه دهخدامخبوء. [ م َ ] (ع ص ) (از «خ ب ء») پنهان . نهان . پوشیده . مخفی . مختفی . مخبو. و رجوع به ماده ٔ قبل شود.