مخطوملغتنامه دهخدامخطوم . [ م َ ] (ع ص ) شتر مهار در بینی کرده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر مهار کرده شده . (ناظم الاطباء). || شتر داغ کرده شده . در بینی یا در روی : جمل مخطوم خطام او خطامین ؛ شترکه دارای ی» داغ و یا دو داغ خطام باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (
مختوملغتنامه دهخدامختوم . [ م َ ] (اِ) به لغت مردم ماوراءالنهر، خرس . (ناظم الاطباء) (فرهنگ جانسون ).
مختوملغتنامه دهخدامختوم . [ م َ ] (ع ص )مهرکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مهرکرده شده . (ناظم الاطباء) : همتت پشت دست زد کان رازر شد از مهر خاتمت مختوم . انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص <span class="hl" dir="
خطاملغتنامه دهخداخطام . [ خ ِ ] (ع اِ) زه آویخته بکمان . ج ، خُطُم . || زه کمان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خُطُم . || مهار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خُطُم : ملاح گفت : کشتی را خللی هست یکی از شما که دلاورترست ... باید که بدین ست