مدبقلغتنامه دهخدامدبق . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) چسباننده چیزی را. (آنندراج ). که می چسباند و سبب چسباندن می گردد و آنکه به سریشم می چسباند. رجوع به دبق شود.
مدبقلغتنامه دهخدامدبق . [ م ُ دَب ْ ب َ ] (ع ص ) به دبق کرده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دبق شود. || عیش مدبق ؛ ناقص . غیر کامل و تام . (از متن اللغة).
مدبقلغتنامه دهخدامدبق . [ م ُ دَب ْ ب ِ ] (ع ص ) شکارکننده مرغان را به سریشم . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به دبق و تدبیق شود.
مدبغلغتنامه دهخدامدبغ. [ م ُ دَب ْ ب َ ] (ع ص ) پوست پیراسته و دباغت شده . (از ناظم الاطباء). رجوع به دبیغ و مدبوغ شود.
حسن مدابغیلغتنامه دهخداحسن مدابغی . [ ح َ س َ ن ِ م َ ب ِ ] (اِخ ) ابن علی بن احمدبن عبداﷲ منطاوی ازهری شافعی . درگذشته در مصر 1170 هَ . ق . او راست : «اتحاف فضلاء الامة» و شانزده کتاب دیگر که در هدیة العارفین ج 1 ص <span class="hl
مدبغةلغتنامه دهخدامدبغة. [م َ ب َ غ َ ] (ع اِ) جای دباغت . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). دباغخانه . محل پوست پیرایی . || پوست در دباغت گذاشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). ج ، مدابغ.