مدروسلغتنامه دهخدامدروس . [ م َ ] (ع ص ) کهنه شده . || جامه ٔ کهنه شده . (منتهی الارب )(آنندراج ). ثوب خَلَق . (اقرب الموارد). دِرْس . دریس .(متن اللغة) (غیاث اللغات ). || بی رونق . (غیاث اللغات ). نارایج . فراموش گشته . متروک : قریب سی سال بوده تا ایشان در دست دیلمان ا
مضروسلغتنامه دهخدامضروس . [ م َ ] (ع ص ) مضروسة. سنگستان که در آن سنگهائی باشد مانند دندان سگ و سنگریزه ناک ، یقال مکان مضروس و حرة مضروسة. (ناظم الاطباء).
مدروسدیکشنری عربی به فارسیاز روي مطالعه , دانسته , عمدي , تعمدي , از پيش اماده شده , انديشمند , باملا حظه , بافکر , فکور , متفکر , انديشناک
شیک پوشیلغتنامه دهخداشیک پوشی . (حامص مرکب ) عمل و کیفیت شیک پوش . (فرهنگ فارسی معین ). صفت و کار شیک پوش . پوشیدن لباسهای زیبا و مرتب و مدروز. رجوع به شیک پوش شود.
شیک پوشلغتنامه دهخداشیک پوش . (نف مرکب ) شیک پوشنده . آنکه همیشه لباسهای پاکیزه و زیبا و گرانبها و مدروز پوشد. که جامه های او با برش و دوخت و قماش و نسیجی اعلاست . که عادتاً جامه ٔ شیک پوشد. (یادداشت مؤلف ).
صفات لباس: سفارشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد سفارشی، دستدوز، خوشدوخت، بددوخت، بازاریدوز، پروشده، مُد، مُدِروز، خیاطی شیک، اسپرت، بدننما، دکولته تنگ گشاد، ماکسی آجیده، دوخته، ناخنکزده، آزاد، آستین سرخود
درایدنلغتنامه دهخدادرایدن . [ دْرا / دِدِ ] (اِخ ) جان . (1631 -1700 م .). شاعر و نمایشنامه نویس و منتقد انگلیسی . وی کرامول را مدح کرد (1659) و سپس به مدح چار