مدفعةلغتنامه دهخدامدفعة. [ م َ ف َ ع َ ] (ع اِ) اموالی که می دهند به دیگری و دفع میکنند. (ناظم الاطباء).
مدفاءةلغتنامه دهخدامدفاءة. [ م ُ ف َ ءَ ] (ع ص ) ابل مدفئة؛ شتر بسیارپشم . (صراح ). اشتری که پشم بسیار دارد و پیه .(از مهذب الاسماء) (از متن اللغة). مُدَفَّاءَة. مُدفِئَة. مُدَفِّئَة. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
مدفاعلغتنامه دهخدامدفاع . [ م ِ ] (ع ص ) ناقة مدفاع ؛ ناقه که فله بازگیرد در پستان پیش از زادن . (منتهی الارب ). دافع. دافعة. (متن اللغة) (اقرب الموارد).
مدفعلغتنامه دهخدامدفع. [ م ِ ف َ ] (ع اِ) آلت دفع. (اقرب الموارد). توپ که قوی آلت حرب است . (منتهی الارب ). بر آلاتی اطلاق شود که آتش وگلوله و دیگر چیزهای کشنده بر سر دشمن بارند. (از متن اللغة). ج ، مدافع. رجوع به مدفعة شود. || (ص ) بسیار دفعکننده و راننده . (منتهی الارب ). شدیدالدفع. (متن ال
قریلغتنامه دهخداقری . [ ق َ ری ی ] (ع اِ) آبرو دور زمین ، یا آب راهه از بالا سوی نشیب ، یا ازپشته به سوی مرغزار و باغ . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مسیل الماء من التلاع ، و قیل مدفعه من الربوة الی الروضة. (اقرب الموارد). ج ، اَقْریة، اَقراء، قَرْیان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموار