مدفوعلغتنامه دهخدامدفوع . [ م َ ] (ع ص )رانده شده . (آنندراج ). دفعشده . نعت مفعولی است از دفع. رجوع به دفع شود. || بازایستاده شده . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود. || (اِ) گه . گوه . براز. عذره . پلیدی . ککه . غائط. افکندنی . فضول معده که از مخرج خود برآید. (یادداشت مؤلف ).- مدفوع
مدفوعفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) آنچه از بدن انسان خارج و دفع شود.۲. (صفت) [قدیمی] دفعشده؛ راندهشده.
هاضمهلغتنامه دهخداهاضمه . [ ض ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث هاضم . هضم کننده ٔ طعام . گوارنده . || (اِ) یکی از هشت خادم نفس نباتی است که غذا را می پزد : نشان هاضمه طباخ و نام دافعه کناس کز اینها قوت افزایدبرای قوت چار ارکان . ناصرخسرو.بس گرس