مدریلغتنامه دهخدامدری . [ م َ دَ ری ی / م َ دَ ] (ص نسبی ) حضری . شهرباش . مدنی . ساکن حضر. قراری . مقابل وبری به معنی بدوی و چادرنشین و بیابان باش . (یادداشت مؤلف ).
مدریلغتنامه دهخدامدری ٔ. [ م ُ رِءْ ] (ع ص ) ناقه که فرودارد شیر را و فروگذارد پستان را نزدیک ولادت . (منتهی الارب ). ماده شتری که پس از نتاج شیر وی فرودآید و پستان وی فروهشته گردد. (ناظم الاطباء).
مدریلغتنامه دهخدامدری . [ م ِ ] (اِ)تخت . (مدرس رضوی ، دیوان انوری ج 2 ص 1050 از فرهنگ فارسی معین ) : اگر چرخ را هیچ مدری بدی همانا که مدریش کسری بدی . فردوسی (شاهنامه چ ب
مدریلغتنامه دهخدامدری . [ م ِ را ] (ع اِ) سیخ و شاخ باریک که زنان به وی موی سر راست کنند. (منتهی الارب ). شاخ گاو و گوسفند که بدان شانه کنند. (فرهنگ خطی ). شانه . (فرهنگ فارسی معین ). مدراة. مَدریَه . مشط. (اقرب الموارد). سرخاره . (از متن اللغة). رجوع به مدراة شود. ج ، مدار و مداری . || شاخ .
مدیریتلغتنامه دهخدامدیریت . [ م ُ ری ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مدیر بودن . مدیری : مدیریت کل ، مدیریت عامل ، مدیریت دبستان . رجوع به مدیری و مدیر شود.
مدیریتدیکشنری فارسی به انگلیسیadministration, conduct, direction, directorship, management, managing, supervision
مدیر مقیمresident managerواژههای مصوب فرهنگستانمدیری که در مهمانخانه/ هتل اقامت و بر امور نظارت دائم دارد
مدیرفرهنگ فارسی معین(مُ) [ ع . ] (اِفا.) اداره کننده . ؛ ~عامل مدیری که از طرف هیئت مدیره برای ادارة امور جاری شرکت تعیین می شود. ؛ ~کل مدیری که امور یک ادارة کل در یک وزارتخانه یا مؤسسة بزرگ به عهده اوست . ؛ ~ مسئول کسی که در مورد شغل یا فعالیت معینی مسئول پاسخگویی نزد مقام های دولتی است .
اسکی لیتزسلغتنامه دهخدااسکی لیتزس . [ اِ زِ ] (اِخ ) مورخی از مردم بیزانس . وی در کاخ یکی از قیاصره سمت مدیری و ریاست داشته و ذیلی بر تاریخ تئوفان نوشته است که محتوی وقایع تاریخی سنه ٔ 811 تا سال 1081م . است . این اثر معروف بچاپ رس
پاچه خارواژهنامه آزاد(عامیانه) کسی که پاچۀ دیگران را می خاراند؛ چاپلوس و متملق و چرب زبان. ظاهراً این کلمه برای اولین بار از یکی از سریال های طنز مهران مدیری به زبان فارسی راه یافت و بر سر زبان ها افتاد. بعضی آن را با املای «پاچه خوار»، به معنی پاچه خور، می نویسند حال آن که با استناد به سریال مذکور این املا و معنی نادرس
پیاچیلغتنامه دهخداپیاچی . (اِخ ) یکی از مشاهیر منجمان ایتالیا. وی بسال 1747 متولد و در1826 م . در ناپولی وفات یافته است . او مؤسس و مدیررصدخانه ٔ پالرم بوده و سیاره ٔ موسوم به «سیروس » را کشف کرده است و دفتری نجومی محتوی بر <
مدیریتلغتنامه دهخدامدیریت . [ م ُ ری ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مدیر بودن . مدیری : مدیریت کل ، مدیریت عامل ، مدیریت دبستان . رجوع به مدیری و مدیر شود.