مدیریتکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه مدیریتکردن، اداره کردن، راندن، نظارت کردن نفوذ داشتن، تأثیر داشتن، مراقبت کردن، چرخاندن، حکمرانی کردن