مذؤوملغتنامه دهخدامذؤوم . [ م َ ئو ] (ع ص ) خردو حقیر داشته شده . (از آنندراج ). آنکه او را بد گفته شده است . (فرهنگ خطی ). عیب کرده شده . خوار و حقیر شده . رسوا. (ناظم الاطباء). رجوع به مذیوم و مذئوم شود.
مداوملغتنامه دهخدامداوم . [ م ُ وِ ] (ع ص ) ثابت قدم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). درنگ نماینده و برکاری ایستنده . (آنندراج ). پی گیر. دوام کننده . بادوام . || مواظب . (ناظم الاطباء). || همیشه دارنده . (آنندراج ). || دوام دهنده . مداومت کننده . (فرهنگ فارسی معین ). نعت فاعلی است از مدا
مداومدیکشنری فارسی به انگلیسیceaseless, constant, continuous, diligent, endless, even, frequent, languishing, steady, obstinate, ongoing, perpetual, running, unflagging